سخنان اسلامگرایان شیعه و همپیمانان آنها در مورد وضعیت و روند تحولات ایران بهمثابه یک دولت-ملت که در شش دهه اخیر عرضه شده است، روایت اصلی و زیرین آنها را روشن میکند. بر خلاف افرادی که این سخنان را شعاردهی تلقی میکنند، بر این باورم که باید این سخنان را جدی گرفت و تحلیل کرد. پیش از بهدست گرفتن قدرت، آنها تنها در این مورد سخن میگفتند که «اسلام در خطر است» و «باید به صدر اسلام بازگشت»، اما بعد از تاسیس نظام، به ایران نیز اشاره میکنند. از این سخنان یک روایت غالب از سوی آنها به دست میآید که پنج وجه یا ضلع دارد:
۱. در دوران پهلوی و قبل از تاسیس نظام جمهوری اسلامی، ایران داشت از دست میرفت؛ البته بعد از ۴۴ سال، هنوز هم مشکلات ایران به رژیم پهلوی نسبت داده میشود. در این ضلع، انحطاط ایران از دوران اشغال اعراب و مغول تا پایان قاجار نادیده گرفته میشود (گرایش ضدمدرن)
۲. رژیم حاکم (روحانیت شیعه و پاسداران آنها با پیروی از ائمه شیعه) ناجی ایران بودهاند و خواهند بود؛ بدون این رژیم، کشور دچار تجزیه و فروپاشی خواهد شد، هیچ گروهی جز حاکمان فعلی نمیتواند وحدت سرزمینی کشور را حفظ کند و حافظ منافع و امنیت ملی کشور باشد، هیچ گروهی بیش از نظامیان و نهادهای دینی ظرفیت انجام این امور را ندارند (ابراهامیان در مصاحبه با بیبیسی فارسی، انقلاب بدون حضور نهادهای دینی در آن را انقلاب نمیداند)، خطر تجزیه و فروپاشی بیشتر از فساد و ناکارآمدی قشر حاکم، و مشکل در بیاطلاعی مردم از دستاوردهای رژیم اسلامی است. (ایرانگرایی فرقهگرا)
۳. دولت- ملت ایران در حال یک گذار تاریخی و اجتنابناپذیر است و اسلامگرایان شیعه تنها نیروهاییاند که میتوانند این گذار را بهدرستی اداره کنند؛ کشور به تحول دیدگاه سنتی مذهبی نیاز دارد و اسلامگرایان، گذاردهنده آن به دوران مدرناند. (توسعه اقتدارگرا و آمرانه و دولتمحور)
۴. ایرانِ تحت نظام جمهوری اسلامی (که یک دوره پرچمدار عدالت و معنویت نیز معرفی میشد) در حال پیشرفت و تبدیلشدن به یک ابرقدرت است؛ و غرب در حال افول بوده است؛ اگر ایران سربلند میخواهید، با همین رژیم کار کنید. (گرایش امپریالیسم ایرانی-شیعی)
۵. مهمترین تهدید برای ایران، نفوذ فرهنگی و سیاسی غرب (متکی بر مادیات و پول و زور) و اقشار متمایل به غرب در ایران است و نه اسلامگرایی و تمامیتخواهی. (گرایش ضدغربی)
این پنج وجه ضرورتا دینی نیست، اما به کار اسلامگرایان میخورند. یکی از مشکلات جدی در فضای فرهنگی و فکری ایران امروز، دفاع سکولار از مبانی و روایات رژیم اسلامگرا است. صرف درآمدهای نفتی برای ماشین تبلیغات رژیم به شکلگیری یک ارتش بی دین و سکولار در دفاع از بقای رژیم اسلامگرا انجامیده است.
اینها کلیدهای روایت نظام جمهوری اسلامی ایران و همه اعوان و انصار آن است. در پناه این پنج کلید، همه مشکلات، ناکارآمدیها، مداخلات نظامی، تبلیغات و جنایات خیابانی رژیم توجیه میشود. این کلیدها نشان میدهند که نظام جمهوری اسلامی از آسمان نیامده و انقلاب ۵۷ نیز دزدیده نشده است؛ روایتی که انحطاط کشور را روی غلتک انداخت، از این کلیدها تغذیه میشد.
هیچیک از این ادعاها با واقعیتهای روی زمین همخوانی ندارند و صرفا ذهنیت اسلامگرایان حاکم متوجه به بسیج سیاسی و کسب قدرت را منعکس میکنند؛ اما این ادعاها در غرب در میان ضدآمریکاییها خریدار داشته است. این سخنان تهیاند و پوچ، اما اسلامگرایان و مدافعان کراواتی و غربی رژیم اسلامی به آنها باور دارند (یا تظاهر به باور میکنند) و براساس آنها حرکت میکنند. بنمایه تبلیغات سیاسی نظام و پیشفرضهای آن، بر این پنج ضلع متکی است و سالانه صدها هزار میلیارد تومان خرج ترویج آنها میشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
عوامل پای ثابت روایتهای ایران
روایت فوق، تنها یک داستان توهمی و خیالی در بیان دینامیسم حرکت دولت-ملت ایران بوده است. از همین رو، با خیزش انقلابی مردم ایران، روایت فوق تبخیر شد و روایت پیشرفت جای آن را گرفت. در سه ماه اول اعتراضات سراسری، مقامها ادعا دارند که دشمن میخواهد پیشرفت حیرتانگیز ایران تحت رژیم اسلامی را متوقف کند.
در ایران معاصر، شش مولفه نسبتا پایدار تعیینکننده بودهاند و در روایتها از آنها یاد میشود.
سه واقعیت جامعهشناختی در ایران، محور هر گونه فهم و تبیین این جامعهاند:
۱.غرب (عاملی تعیینکننده در روابط خارجی، و در حکم انگاره تمدنی)
۲. اسلام (دین اکثریت که به مثابه هادی و تعیینکننده سیاست و عامل هویت و بسیج سیاسی نیز عرضه شده است)
۳. ایران (در مسیر انحطاط یا توسعه، در جایگاه سرزمین مادری و عامل هویت)
و سه تحول کلیدی در تاریخ معاصر عبارت بودهاند از:
۴. جنبش مشروطیت (تنها جنبش مدنی ایران در دوران معاصر که به تنظیم قانون اساسی و بهرسمیت شناختن حقوقی برای ملت انجامید؛ انقلاب ۱۳۵۷ بسیاری از این حقوق را پس گرفت)
۵. تجدد در دوران رضاشاه پهلوی (موسس ایران مدرن و تنها رهبر ملی معاصر که بهرغم طوفان حوادث مختلف، هنوز مورد توجه جامعه است)، و اصولا دوران پهلوی
۶. برآمدن زنان و گروههای قومی، مذهبی و جنسیتی بهمثابه یک قدرت اجتماعی (ترکیب جمعیتی، زبان ملی و زبانهای محلی، انگاره حکمرانی)
هر طرحی که برای آینده ایران عرضه میشود، باید سهم و اندرکنش شش مولفه فوق را که مدام خوانشها و تاثیرات آنها را میبینیم، مشخص کند. جنبشها و نیروهایی که این مولفهها را نبینند، خود را بهسرعت بلاموضوع میکنند. برای نمونه، اصلاحطلبان با غفلت از سهم دوران پهلوی در توسعه ایران، غفلت از غرب در حکم انگاره تمدنی، و ترس از پرداختن به این موضوع (برای پرهیز از معرفیشدن بهمثابه مبلغ تمدن غربی) و بیتوجهی به مسائل زنان و گروههای قومی و جنسیتی، تنها طی دو دهه، از چرخه گفتمان عمومی حذف شدند. ولایتمداران نیز بهعلت تمرکز بر غرب (تنفر از آن و مبارزه با آن) و اسلام سیاسی (قدرت انحصاری فرقهگرایان) دیگر ایدهای برای گذشتهاند و نه آینده. رمز موفقیت جنبش انقلابی ۱۴۰۱، در نظر گرفتن هر شش عنصر است.
همچنین، هر طرحی برای نجات ایران، باید پاسخی به مشکلات ناشی از این مولفهها، یا پرسش از سهم آنها در دستاوردهای ملی، ارائه دهد. برخی انقلاب ۵۷ را چنین طرحی تصور میکردند، اما آن حرکت تنها یک شورش مخرب بود که امروز فقط حاکمان برای تداوم قدرت و گفتمان خود بدان ارجاع میدهند. مصدق و برکناری او نیز نقش چندانی در روند دمکراسی و حاکمیت قانون و توسعه کشور ایفا نکرد. از همین رو، این دو عنصر در میان عوامل فوق در نظر گرفته نشدهاند.
ایران دموکراتیک، سکولار و فدرال
۴۴ سال پس از تاسیس رژیم فلاکت، زندهترین و مورد توجهترین بدیل روایت اسلامگرا از ایران، روایت دمکراتیک، سکولار و فدرال است که خود را در انقلاب ۱۴۰۱ بروز داده است. در این روایت انسانگرا/ فردگرا/مردمسالار/عقلگرا (مدرن)، هویت ملی و هویت انسانی که میراثهای رنسانس و روشنگریاند، پررنگ میشود. برای فهم چرایی شکلگیری انقلاب ۵۷ و تاسیس رژیم اسلامی و دوام ۴۴ ساله آن، تمیز این روایت از روایت اسلامگرای رفرمیست ضروری است.
در روایت مدرن مورد نظر انقلابیون ۱۴۰۱، اسلام عبادت و جماعت و حقوق اقوام نیز نه در چارچوب قبیلهگرایی، بلکه با بهرسمیت شناختن حقوق منطقهای و محلی، مطرح میشود. چنین ایرانی، با غرب دشمن نیست و منافع و امنیت ملی در راس اهداف آن است. دموکراسی حفرههای خالی حکومت سکولار رضاشاه را پر میکند. سکولاریسم، اسلامگرایی و رژیم اسلامی را به زبالهدانی میاندازد و فدرالیسم یا شیوه اداره محلی، حاکمیت مردم را تقویت میکند. نظامهای فدرال کمتر در خطر تضاد داخلی قرار دارند. مجلسها و دولتهای محلی نخواهند گذاشت منابع آنها صرف گسترشطلبی شود و با پایانگرفتن پروژه «مدیریت جهانی»، برنامههای تولید سلاحهای کشتار جمعی رژیم بایگانی خواهد شد.